سید مهدی کلاس سوم ابتدایی بود. دوران حکومت طاغوت بود و خانم معلم با کت و دامن به مدرسه می آمد . سید مهدی روزی بابت پوشش بسیار نامناسب خانم معلمش به او اعتراض کرد . معلم هم که انتظار چنین حرفی را از ناحیه دانش آموزان نداشت سید را به باد فحش و ناسزا گرفت . مرا به مدرسه خواستند و خانم معلم به ما هم نوهین زیادی کرد .
انقلاب شده بود و مهدی داشت می رفت جایی که خانمی صدایش زد : حاجی میرزایی حاجی میرزایی ! مهدی ایستاد و گفت : بفرمایید. خانم که زنی چادری و محجبه بود گفت : مرا می شناسی ؟ مهدی پسر با حجب و حیایی بود به خانم ها نگاه نمی کرد . گفت : نه نمی شناسمتون . خانم گفت : من معلم کلاس سوم توام .همونی که بخاطر بی حجابی اش به او اعتراض کردی حالا ببین حجابم خوبه ؟
مهدی تواضع کرد و با شرمساری گفت : ببخشید من اون موقع بچه بودم اگر بد صحبت کردم ... خانم معلم گفت : نه شما کارت درست بود من اون موقع ناآگاه بودم